غزلِ زیارت
خواب دیدم که شبی ســــویِ دیارت مـــــی دوم
در فضا همچون کمان قصدِ نـــگارت می دوم
گرد باد و برف وباران سیل و سرما بر گرفت
همچــــو مجنونِ ثناء بهــــــرِ زیـارت می دوم
معبد و رنـــگِ سفر راه عبــــــادت و طواف
عاشقم عشق خـــــــــــــدا با اعتبارت می دوم
ماندگار مــــــــــــــانده بر جا سالها در انتظار
صبحدم بــــــا اشکِ تر گویا کنارت می دوم
این کفن مدفون دردم تــا به کی خوابِ خیال
بر تنِ پویندگان فصـــــــــلِ بهارت می دوم
خوش به حال محرمِ دل در پناهِ کعبه رفــت
رو سفیدی هــــروله لبیک شعارت می دوم
ای دل آزرده نشو وقتِ سفـــر خواهد رسید
روز و شب پای برهنه در مزارت می دوم
مـــن که دلباخته ی دیدنِ رویِ مــــــــاه تو
سنـــــگِ صبرم به سر آمد یادگارت می دوم
چشم باز آمد که جانم چشــــــم بسته رفته عمر
می نوازم در نماز، ترس شکــــارت می دوم
خسته ام از زندگـــــی از بیـــــم و آزِ دشمنان
چـــــــــه کنم زنده تنم گه بدهکارت می دوم
من که مشتاق، نگو راه وصالت سخت سخت
در عروجِ روح و جــان دیوانه یارت می دوم
جاسم ثعلبی (حسّانی) 02/06/1396
:: برچسبها:
غزلِ زیارت ,
:: بازدید از این مطلب : 1560
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0